خاطرات مشهد
سلام هستی مامان.دقیقا٢٧مردادماه بود که در عین ناباوری آقا امام رضا ما رو به پابوس خودشون دعوت کردند.به همراه مامان بزرگ،دایی منوچهر،خاله مهری و پسرای خاله سوسن راهی شدیم روز عید فطر بود که خدمت آقا رسیدیم راستی یادم نره بگم عزیز جون و آقا جون تقریبا ازقبل از ماه رمضون مشهد بودن و یه چیزی حدود یک ماه و نیم تو رو ندیده بودن.چون خیلی دلشون واسه تو تنگ شده بود قرار گذاشتیم تو مسجد گوهر شاد اونا رو ببینیم.از دیدن تو فوق العاده خوشحال شدن و تو از نظرشون خیلی تغییر کرده بودی ( فدات شه مامان که روز به روز خوشکل تر میشی ) دو سه روزی که مشهد بودیم همش آقا جون زحمت نگه داشتن تو رو کشیدن و من بعد از مدت ها یه زیارت حسابی...