دردانه کوچک ما

خاطرات مشهد

1391/7/13 0:23
نویسنده : مامان یگانه
192 بازدید
اشتراک گذاری

سلام هستی مامان.دقیقا٢٧مردادماه بود که در عین ناباوری آقا امام رضا  ما رو به پابوس خودشون دعوت کردند.به همراه مامان بزرگ،دایی منوچهر،خاله مهری و پسرای خاله سوسن راهی شدیم روز عید فطر بود که خدمت آقا رسیدیم راستی یادم نره بگم عزیز جون و آقا جون تقریبا ازقبل از ماه رمضون مشهد بودن و یه چیزی حدود یک ماه و نیم تو رو ندیده بودن.چون خیلی دلشون واسه تو تنگ شده بود قرار گذاشتیم تو مسجد گوهر شاد اونا رو ببینیم.از دیدن تو فوق العاده خوشحال شدن و تو از نظرشون خیلی تغییر کرده بودی ( فدات شه مامان که روز به روز خوشکل تر میشی )

دو سه روزی که مشهد بودیم همش آقا جون زحمت نگه داشتن تو رو کشیدن و من بعد از مدت ها یه زیارت حسابی کردم با این تفاوت که این سری یه آرزوی جدید داشتم و اون آرزوی مادرانه خوشبخت بودن تو توی زندگی بود.

الهی بمیرم در طول مدت سفر  دو سه بار دل درد شدیدی گرفتی. یک بار تو خود مشهد و یک بار  جواهر ده شمال و یک بار هم تو جاده برگشت به شیراز که مامانی پا به پای تو گریه میکرد.حالا چند تا از عکسای خوشکلت رو توی این سفر ببین:

فرشته در فرشته چیییییییییییی میشششه

یگانه در آکواریوم

 

پسندها (0)
شما اولین مشوق باشید!

نظرات (0)