عاشقانه ها
دوستت دارم ، بیشتر از خودم ، کمتر از خدایم
چون عاشق توام و محتاج خدایم . . .
از شروع نفسهای حضرت آدم تا پایان نفسهای آخرین آدم دوستت دارم
دوستت دارم به اندازه ی پلک هایی که در زمان خیال پردازی هایم
زدم و چه بسیار خیالاتی که ازتو در ذهن پروراندم دخترم…
دوستت دارم از آن لحظه که در وجودم نقش بستی
و هر ثانیه ثانیه شکل گرفتنت را حس کردم و
دوست دارم آن خدایی را که تو را در وجودم پروراند.
در اوج آسمان به دنبال تو ، هر جا میروی باز هم یکی هست به دنبال تو
تویی که در قلب منی و منی که همیشه فدای توام
دیگر به دنبال بهترین ها نیستم ، من شیفته آن خوبی های توام دخترم
اي هميشه جاودانه در ميان لحظه هايم ،
غصه معنايي ندارد تا تو ميخندي برايم...
از جنس كدام نور بودي ستاره
كه جسارت با تو بودن در من جنبيد
و من چه عاشقانه به رويت لبخند زدم
و تو چه مهربانانه لبخندم را پاسخ گفتي...
و اين شد...
"عاشقانه ي آرام "من و تو...
شب برای چیدن ستاره های قلبت خواهم آمد. بیدار باش من با سبدی
پر از بوسه می آیم و آن را قبل از چیدن روی گونه هایت می کارم تا بدانی
ای خوبم دوستت دارم.