دردانه کوچک ما

شیطنت

سلام کلوچه خانوووووووووووووووووووووم.می خوام واست از  روزهای پر انرژی بگم.این روز ها اوج انرژی هستی.مدام یکییو می خوای واسه بازی کردن .عاشق بازی کردن با عمه فاطمه ای.ژست گاگله کردن رو میگیری ومیپری تا چیزیو که رو زمین جلوت گذاشتیم برداری ما که این حرکتو  تا حالا ندیدیم کلی ذوق می کنیم.گمون می کنم به گاگله کردنت چیزی نمونده باشه. عاشق لب تابی.وقتی بابا داره کار می کنه گریه می کنی تا تو رو بغل کنه بعد با هر دو دستت محکم می کوبی رو دکمه هاوبه صفخه مانیتور نگاه میکنی هر از چند بار می کوبی و نگاه میکنی.من و بابا هم کلی می خندیم. گمون  کنم در  آینده  همکار من و بابا بشی.اما آقا جون میگن تو رو خدا یگانه رو دیگه کامپیوت...
30 مهر 1391

عاشقانه ها

دوستت دارم ، بیشتر از خودم ، کمتر از خدایم   چون عاشق توام و محتاج خدایم . . .   از شروع نفسهای حضرت آدم تا پایان نفسهای آخرین آدم دوستت دارم دوستت دارم به اندازه ی پلک هایی که در زمان خیال پردازی هایم زدم و چه بسیار خیالاتی که ازتو در ذهن پروراندم دخترم…   دوستت دارم از آن لحظه که در وجودم نقش بستی  و هر ثانیه ثانیه شکل گرفتنت را حس کردم و  دوست دارم آن خدایی را که تو را در وجودم پروراند.     در اوج آسمان به دنبال تو ، هر جا میروی باز هم یکی هست به دنبال تو  تویی که در قلب منی و منی که همیشه...
27 مهر 1391

بی اشتهایی

دخترم این روز ها حسابی برای شما ناراحتم         .فوق العاده بی اشتها شدی و اصلا تمایلی به شیر خوردن نشون نمیدی فقط دوست داری از غذا های من  و بابا سر سفره بخوری .بابا خیلی ناراحت میشه که نمی تونیم به شما غذا بدیم.لپای خوشکللت دارن آب می شن .دکتر جعفرزادگان معتقده شما می خوای دندون در بیاری به خاطر همینه که بی اشتها شدی.سعی می کنم تو این چند روز یه خورده تنوع غذاییتو بیشتر کنم.به امید اینکه به وزن اصلی خودت برسی مامان جون. دکتر میگفت مشخصه دختر شیطونیه       .دکتر به سختی تونست قد و وزن       &nb...
26 مهر 1391

اولین اصلاح موی یگانه

گلکم روز شنبه باباجون واسه یه موضوع کاری به تهران رفته  بودن ما از روز قبل خونه آقا جون مونده بودیم.خاله راضیه اومدن  که با هم بریم خرید که دیر شد و نتونستیم بریم.خاله جون گفتن می تونن موهای شما رو کوتاه کنن. در عین ترسی که داشتم قبول   کردم و     خاله مو های شما رو کوتاه کردن.خیلی عوض شدی مامانی خوشکل  مامان بودی  خوشکل ترم شدی عزیزم.مامان هم موهای شما رو برداشت تا وقتی بزرگ شدی به شما نشون بده. ...
23 مهر 1391

خاطرات مشهد

سلام هستی مامان.دقیقا٢٧مردادماه بود که در عین ناباوری آقا امام رضا  ما رو به پابوس خودشون دعوت کردند.به همراه مامان بزرگ،دایی منوچهر،خاله مهری و پسرای خاله سوسن راهی شدیم روز عید فطر بود که خدمت آقا رسیدیم راستی یادم نره بگم عزیز جون و آقا جون تقریبا ازقبل از ماه رمضون مشهد بودن و یه چیزی حدود یک ماه و نیم تو رو ندیده بودن.چون خیلی دلشون واسه تو تنگ شده بود قرار گذاشتیم تو مسجد گوهر شاد اونا رو ببینیم.از دیدن تو فوق العاده خوشحال شدن و تو از نظرشون خیلی تغییر کرده بودی  ( فدات شه مامان که روز به روز خوشکل تر میشی ) دو سه روزی که مشهد بودیم همش آقا جون زحمت نگه داشتن تو رو کشیدن و من بعد از مدت ها یه زیارت حسابی...
13 مهر 1391

روز دختر

سلام عزیزکم.امروز28شهریورو تولد حضرت معصومه(س) و روز دختر هست و اولین سالیه که این روز رو در کنار شما هستیم.این روز رو به همه دخترای دنیا مخصوصا تکدانه زندگیم تبریک میگم.   میشــــه اسـم پاکتو رو دل خـــــدا نوشت / میشه با تو پر کشید تــــوی راه سرنوشت میشـــه با عطـر تنت تا خــــود خـدا رسید/میشــه چشــم نازتو رو تن گلهــــا کـشید دخترم با تو سخن می گویم زندگی در نگهم گلزاریست و تو با قامت چون نیلوفر ، شاخه ی پر گل این گلزاری من به چشمان تو یک خرمن گل می بینم گل عفت ، گل صد رنگ امید گل فردای بزرگ ، گل فردای سپید چشم تو آینه ی روشن فردای من است           &...
5 مهر 1391

5 ماهگی عسلم

سلام عزیزم قربونت بره مامان چه قدر زود بزرگ شدی امروز پنج ماهت تموم شد. تولد ٥ ماهگیت مبارک دخترکم. اصلا باورم نمیشه خدای من چه  قدرزود گذشت...... پرم از حس خواستنت.پرم از دوست داشتنت و پرم از عشقی که تو با اومدنت به ثانیه ثانیه زندگیم دادی.   یکی دو روز قبل از اتمام ٥ ماهگی مامان غذای  کمکی رو واسه شما شروع کرد. یه حریره خوشمزه که انشاالله به مرور زمان  به اون بادوم اضافه میشه. عشقی دارم واسه غذا دادن بهت که نگو  و نپرس. اینم چند تا از عکسای ٥ ماهگیت گلم: ...
4 مهر 1391

آشنایی بادخترم

سلام مامان جون.عزیزم امروز می خوایم یه خورده بیشتر با شما آشنا بشیم.مهم ترین عا دت شما اینه که وقتی می خوای بخوابی لب بالاییت رو می مکی البته دلیل این کار اینه که هر چی سعی کردیم نتونستیم به شما پستونک بدیم.درسته دوست ندارم عادت کنی ولی فدات شه مامان نمی دونی چه آهنگ خوشکلی داره این مکیدن تو.دخترکم با کلی زحمت شیشه پستونک رو در ٣ ماهگی گرفتی اما آلان که ٤ماه و١٥روزه هستی هنوز خبری از پستونک گرفتن نیست. راستی مادر تقریبا یک ماه و نیمت بود که هر شب ساعت١فقط با شنیدن صدای بابا که واسه شما شعر می خوند می خوابیدی هنوز که هنوز این شعر رو دوست داری و تقریبا همه از این شعر واسه آروم کردن شما استفاده میکنن.بابا با این شعر ترکوند...
2 مهر 1391